دانلود رمان الیار به قلم نرگس عبدی با لینک مستقیم
دانلود رمان الیار… داستان دربارهی باران شایگان هست. وکیلی که بنا به اصرار دوستش روی پروندهای تحقیق میکند؛ پروندهی مردی که به قتل همسرش اعتراف نموده اما گفتههایش با گزارشات پلیس و پزشکی قانونی تناقض دارد. باران درگیر پروندهای میشود که بدون اینکه خودش بداند، به بخش تاریکی از گذشتهاش ربط دارد که سالهاست با غرق کردن خود در کار، روی آن خاک ریخته. او نمیداند این پروندهی به ظاهر ساده چنان ابعاد گستردهای دارد که…
«باران»
موجی از افکار و احساسات گوناگون ذهنم را آشفته کرده است چنین میزان دلشوره ای برای خودم جای تعجب دارد.
بدن متشنجم را روی صندلی به عقب و جلو تکان میدهم و مشت هایم را به زانوهایم میفشارم.
میکوشم کلماتی هوشمندانه به کار ببرم اما در این وانفسا عاجز ترینم.
با شنیدن صدای قدم های شان که از راهرو میگذرند نمیتوانم روی صندلی بند شوم.
تکیه میدهم به دیوار دست روی ضرب تند قلبم مینهم.
صدا نزدیک و نزدیک تر میگردد.
به بطری آب معدنی روی میز پاتک میزنم. پایین رفتن آب از گلویم مدتی به طول میانجامد.
در تیررس نگاه یکدیگر قرار داریم. او خیره من و من گریزان از دیدگانش.
نگهبان برای یافتن کلید دستبند به جستجو در منافذ لباس هایش میپردازد و عاقبت آن را در جیب جلویی پیراهن مییابد.
مرد پوشیده در البسهی آبی راه راه مچ دستانش را که بر اثر فشار دستبند اذیت شده میمالد و در دادن سلام پیشی میگیرد.
پاسخش را میدهم یا نه… در لحظه از یادم میرود.
-خانم شایگان؟
روی صندلی نشسته است اشاره به روبه رویش دارد.
-نمیشینید؟
تلاشم برای یافتن دستمال کاغذی در کیفم بی فرجام میماند.
از آستین پیراهن برای زدودن عرق پیشانی بهره میبرم.
– حالتون خوبه؟
قافیه را باخته ام.
-خوبین خانم؟
به حرکت خفیف سرم اکتفا میکنم و هنگامی که دلیل ملاقات را جویاست میگویم: همین روزا آزاد میشین!
چشمان زیر ابروهای به هم پیوند خورده اش رو به باریکی میروند.
-چه طوری؟
دهان خشکم آبی برای فروفرستادن ندارد.
-درخواست آزادیتون رو دادم.
روی میز خم میشود و انگشت تهدید برابرم میگیرد: نمیخوام ثانیه ای به اون چیزی که از ذهنم میگذره فکر کنم …
عضویت در انجمن نودهشتیا (کلیک کنید)
دانلود رمان الیار... داستان دربارهی باران شایگان هست. وکیلی که بنا به اصرار دوستش روی پروندهای تحقیق میکند؛ پروندهی مردی که به قتل همسرش اعتراف نموده اما گفتههایش با گزارشات پلیس و پزشکی قانونی تناقض دارد. باران درگیر پروندهای میشود که بدون اینکه خودش بداند، به بخش تاریکی از گذشتهاش ربط دارد که سالهاست با غرق کردن خود در کار، روی آن خاک ریخته. او نمیداند این پروندهی به ظاهر ساده چنان ابعاد گستردهای دارد که…