دانلود رمان بانوی سرخ از مهسا حسینی بدون سانسور
رمان بانوی سرخ داستان دختری به نام هورام است که با اتفاقی که در کودکی برایش میافتد، تبدیل به فردی گوشهگیر و منزوی میشود. هورام تنها در دنیای مجازی به زندگی ادامه میدهد و در این فضا شخصیت جدیدی از خود میسازد. داستان به بررسی زندگی او، افکارش و اتفاقاتی که سرنوشتش را تغییر میدهند، میپردازد.
وقتي هیوا ازم پرس یده بود كه در مورد حلقه ی ازدواج مامان بايد چیكار كنیم توی عالم بچگي بهش گفته بودم: -هر كي زودتر ازدواج كرد حلقه مال اون میشه.هیوا خنديده بود و با هم شرط و قبول كرده بوديم . درست قبل از عمل جراحیم بود . پر از امید بودم . میدونستم كه خوب میشم . میدونستم وقتي اين عمالی كذايي تموم بشه من يه دختر سالم میشم . اونوقت همه دوستم دارن .ونوقت همه میخوان بهم نگاه كنن .میدونستم كه حلقه ی
مامان آخر سهم من میشه . توی دلم برای هیوا دل م یسوزوندم كه نمیتونه حلقه رو داشته باشه.
ولي الان برای خودم دل می سوزونم . به خاطر حماقتم . به خاطر اون حس احمقانه ای كه اون موقع داشتم . كي گفته كه پايان همه ی قصه ها خوشه ؟ مگه دارم تو فیلم هندی زندگي میكنم ؟ از خواب بپر هورام . اين تويي با چهره ای كه تا آخر عمر باهاته.همون جا قید حلقه رو زدم . دلم نمیخواست حلقه رو از دست بدم وليمن و هیوا به هم قول داده بوديم . بايد حلقه رو بهش میدادم تا توی دستش بدرخشه. جلوی در باغ از ماشین پیاده شديم . بیشتر از قبل شالم و توی صورتم میكشیدم . خوشبختانه هنوز كسي به جز پدر و مادر كیوان نیومده بودن . ولي بالاخره كه چي ؟ بايد با همه رو به رو میشدم .
میزی رو كه گوشه ی دنج باغ بود انتخاب كردم . وسايلم و روی صندلي گذاشتم . مادر ك یوان به سمت من اومد و گفت: -عزيزم اينجا چرا میش یني ؟ ماه بانو اون سمت نشست . بیا توام اونور.-نه اينجا راحتم. -اينجا كجاش راحته آخه ؟ يه گوشه دور از همه . بیا عزيزم.بدون اينكه منتظر جوابي از طرف من باشه به سمت میز ماه بانو كه درست نزديك مبل مخصوص عروس و داماد بود رفت . ناچارا با قدمای سست و لرزون دنبالش رفتم . ماه بانو كه از حال و روز من خبر داشت برای چي اونجا نشسته بود ؟
هر چند مطمئن بودم كه مادر كیوان مجبورش كرده كه اونجا بشینه . كال زن قدرتمندی بود . از اون دسته زنا كه رياست طلبن . كنار ماه بانو نشستم . نگاهي بهم كرد و آروم جوری كه فقط خودم بشنوم گفت: -يكم موهات و بزن كنار. -راحتم ماه بانو. ماه بانو میدونست كه نبايد ديگه اصرار كنه . بابا و پدر كیوان كنار در ايستاده بودن . مادر كیوان هم مدام در رفت و آمد بود و به خدمه ها دستوراتي می داد . باغ متعلق به پدر كیوان بود . فضای سر سبز و خوشگلي داشت . اگه امروز اين همه استرس و نگراني نداشتم . . . ادامه در فایل pdf
رمان بانوی سرخ یک داستان عاشقانه با پیچیدگیهای شخصیتی است که شما را به دنیای درونی هورام و مشکلات او میبرد. این رمان پر از احساسات و درگیریهای روحی است که هر خوانندهای را تحت تأثیر قرار میدهد.
اگر رمان بانوی سرخ را خواندهاید، لطفاً نظرات خود را در قسمت کامنتها به اشتراک بگذارید. این داستان را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و آنها را نیز با دنیای جذاب این رمان آشنا کنید.
رمان بانوی سرخ داستان دختری به نام هورام است که با اتفاقی که در کودکی برایش میافتد، تبدیل به فردی گوشهگیر و منزوی میشود. هورام تنها در دنیای مجازی به زندگی ادامه میدهد و در این فضا شخصیت جدیدی از خود میسازد. داستان به بررسی زندگی او، افکارش و اتفاقاتی که سرنوشتش را تغییر میدهند، میپردازد.