دانلود رمان بوسه گاه غم به قلم عاطفه مرادی با لینک مستقیم
دانلود رمان بوسه گاه غم… حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت میگیره.
عزیزم حساب من و شما بمونه بعدا، میدونم چیکار کنم.
حاج خسرو دستی به محاسنش می کشد و تنها لبخندی بر
لب دارد.
پسر شما حیا نمیکنی؟
بشقاب غذا را مقابل ارغوان میگذارد و با چشمان گشاد
شده ی نمایشی اش میگوید: حاج آقا من یا ته تغاری ؟
با خنده ای بی صدا سرش را به چپ و راست میچرخاند و
سکوت میکند. خنده ها که به پایان میرسد، ساواش
دستمالی دور دهانش می کشد و از جا بلند می شود.
الهی شکر، دستتون درد نکنه. سیر شدی پسرم؟
بوسه ای روی سرش می کارد. بله حاج خانوم.
شهرزاد رو به ژله ها اشاره می زند.
ساواش نمیخوری ؟ تو که از ژله های من نمی گذشتی .
لبخند روی لبانش کج و معوج است، با کمی مکث به آرامی
میگوید:
جا نداره معدم، پره. پلکی میزند. نوش جونت.
ساواش از پشت سر دستش را روی شانه ی آرش میگذارد.
سلطان تموم کردی بیا اتاق.
نگاه میچرخاند و دست روی دست ساواش میگذارد.
میام، چشم.
گودی زیر چشمانش، تن استخوانیاش، چشمان بی فروغش
همه و همه قلب ساواش را چنگ می زنند و تنها می تواند…
ارغوان صدایش را آهسته می کند و نگاه می چرخاند.
-با اجازه تون میخوام یه غیبتی کنم. طلعت لب میگزد.
نکن مادر، گناهه. ارغوان چشمکی میزند. نه بابا خودمونیه میبخشه گناهمو.
کوروش قاشق پر غذا را بالا می برد.
چیشده خانوم؟ نگو که حامله س! بیچاره شدیم؟
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید