دانلود رمان دو ماه و چند روز به قلم Min Sin با لینک مستقیم
دانلود رمان دو ماه و چند روز… ذهنم می شمرد
حواست هست چی گفتم؟
من نمی شمردم
ذهنم می شمرد
از تعداد روزایی که بین من و تو ایستاده بود و تو نمی دیدی بگیر تا تعداد گالی زرد و سفید یاس که از زیر دستم در رفته بودن و هنوز شهد شیرین پرچم وسطشونو نچشیده بودم و خشک شده بودن و ریخته بودن .
من دلم تا ابد همون تخت یه نفره و دو تا بالش روی هم افتاده و پرتقاالی ریز و آبدار و ترش باغچه رو می خواست که چارزانو می نشستم رو تخت و پوستشو با ناخونام که می کندم ، چند تا ذره ی آبدار از پوستش می پاشید بیرون و هم چشممو می سوزوند و هم بوش تا عمق مشامم می نشست و وای از بوش …انقدر خواستنی بود که دلت می خواست ….
خواستنی بود که دلت می خواست یه تیکه از پوستشو بگیری رو شعله ی ریز فندک و بسوزونی و بو کنی. من هیچ وقت نمی شمردم. نمی خواستم که بشمرم ولی ذهنم می شمرد و حساب کتاب می کرد ولی باز حرف حساب حالیش نمی شد که بهش می گفتم “لامصب اون چرتکه رو غلاف کن”!…
ریشه ی موهام از عرق نم داشت و خواب عصر به جای آنکه سرحالم بیاره، کرخت و سنگینم کرده بود. پتوی نازکی که روم کشیده شده بود، کلافه با پا عقب زدم. دوست نداشتم با پتو بخوابم. همین پتوی نازک حکم بختک را برام داشت…
اولاد صفت نداره . از دختر و پسر خودم چه خیری دیدم که از بچه هاشون ببینم.
با احتیاط پنجه ی دستشو گرفتم و سعی کردم نرم صحبت کنم.؟ تو بری من تنهایی چیکار کنم.
توام دو روز دیگه شوهر می کنی تنها نمی مونی. خدا از دهنت بشنوه کدوم خری میاد منو بگیره آخه بالاخره ابروهای تو هم رفتهش باز شد و با زحمت نشست. از خداشونم باشه پاشو برو آش بیار واسم . آبغو رمبریز.و
✾اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید✾