دانلود رمان زر ناب (جلد اول مجموعه بی قراران) به قلم برفا با لینک مستقیم
دانلود رمان زر ناب… یاسر رحمانی، پسر ناخلف معتمد محله، حاج ایمان رحمانی، استاد بوکس معروف به پنجه طلایی! مرد سیو دو سالهی قد بلند و خوش هیکلی که بخاطر مشکلاتش همسرش طلاق گرفته و خانوادهاش روی دیدن او را ندارند، یک شب زن بیوهای را از چنگال یک روانی که قصد آزار و اذیت او را داشت نجات میدهد و برای محافظت از زن و پسرهایش، او را به عقد خود در میآورد…
خودم را چگونه به مغازه رساندم دقیق نمیدانم، اما صدای بوق بلند چند ماشین و سوزش زانویم را حس میکردم.
بیتوجه به مشتریهای داخل مغازه، نام پسرکم را فریاد زدم.
– چی شده… آبجی!
صدرا بود، هراسان نگاهم میکرد. سینی استیل با مخلفات پذیرایی در دست.
– سهیل… سهیل نیست!!!
تا شدن کمرم را حس کردم. زانوهای لرزانی که توان را از من گرفتند. خاک بر سرم که فکر میکردم زیادی قوی هستم.
کمرم را به تیغه چهارچوب آلومینیومی مغازه چسباندم و سُر خوردم.
اگر پیدا نمیشد، دزدیده میشد یا دست یک بیمار و روانی میافتاد. سر طفلک زبان کوتاهام چه میآمد؟!
کل زندگیم سیاه شده بود انگار، تحمل این یکی را دیگر نداشتم… زنده میماندم شاید، اما زندگی…
زندگی مگر چیزی جز خندههای ناب کودکانهشان برایم بود؟!
– زنگ زدم محمد… بیا بیرمت خونه، من با بچهمحلا میگردم.
پشت سرش یک ایل آدم بود، همانهایی که زیاد به او رو نمیدادند. همسایههایی که اصالتشان در این خیابان و محله بود.
مغازههایشان در یک راسته و خانههایشان در یک کوچه.
– من أول لم، والله أولَرَم… أولديم آللاه… (من میمیرم، بخدا میمیرم… مردم خداااا)
همهمه و صدای آدمها بیشتر اذیتم میکردند. کسی زیر بغلم را گرفت.
– پاشو طلاجون… بخدا پیداش میشه.
دست لطیف دخترک را میگیرم. چشمان خمار سپهر مرا به خودم میآورد.
فنچکم تب داشت و من هم در تب نداشتن برادرش میسوختم.
سایه مردی را از دور میبینم که پوزخندش باعث حالت تهوعم میشود.
با آدرنالینی که یکباره در کل بدنم پخش میشود، خیز بر میدارم سمتش. یقهاش را میان دستانم میفشارم.
از معدود دفعاتی است که توانستم بر تن و صورت حال بهم زنش فکر نکرده و غیرمستقیم لمسش کنم.
– پسرم… کو سهیلم… کو سهراب!!!
هیچ نگرانی در صورتش نیست، خشم و انتقام، اما…
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید
دانلود رمان زر ناب... یاسر رحمانی، پسر ناخلف معتمد محله، حاج ایمان رحمانی، استاد بوکس معروف به پنجه طلایی! مرد سیو دو سالهی قد بلند و خوش هیکلی که بخاطر مشکلاتش همسرش طلاق گرفته و خانوادهاش روی دیدن او را ندارند، یک شب زن بیوهای را از چنگال یک روانی که قصد آزار و اذیت او را داشت نجات میدهد و برای محافظت از زن و پسرهایش، او را به عقد خود در میآورد…