دانلود رمان سایه ی تردید به قلم رضوانه راد با لینک مستقیم
دانلود رمان سایه ی تردید… دختری از تبار زیبایی و پاکی در گیر رسومات قدیمی خاندانشان شده و مجبور به ازدواج با فردی میشود که حتی در رویاهایش نیز جرئت ندارد اورا وارد کند پسری سرد خشک و خشن خیانت کردن مادر را به چشم دیده ایا او روانی سالم دارد ؟پاسخ الناز به این سوال یک نه بزرگ است و او مجبور به زندگی با مردی است که حتی به خواهر الناز نیز شک دارد باید دید الناز تاب و توان حوا گونه خواهد داشت تا سیب سرخی در کام حسام شود و روح آلوده اورا از شکاکی هایش برهاند…
کوله ام را همان دم در رها کرده و با سلامی به مامان که روی مبل پذیرایی نشسته بود مستقیم به سمت آشپزخانه رفتم…
-اول لباسات رو عوض کن یک آبی به دست و صورتت بزن بعد غذا بخور…. در حالی که بشقابم را از برنج و قورمه سبزی پر می کردم نگاهی به مامان که جلوی ورودی آشپزخانه ایستاده بود کردم…
-خیلی گرسنمه مامان گیر نده. گفته و پشت میز غذاخور ی نشستم و با عجله مشغول خوردن شدم.. مامان سری به تاسف برایم تکان داده و از یخچال شیشه ی زیتون را در آورد و در کاسه ای برایم ریخت. قدردان نگاهش کردم و دانه ای زیتون به دهانم گذاشتم…
-بابا کجاست؟
-اومد ناهار خورد دوباره برگشت شرکت جلسه داشت…
با دهان پر اوهو می گفته و دوباره پرسیدم:…
-الینا کجاست سر وصداش نمیاد؟…
-صبحی حوصله اش سر رفته بود بردمش خونه ی الهام با پریا بازی کنه دیگه همونجا موند…
شب بابات میره دنبالش میارتش. آخرین قاشق از غذایم را در دهان گذاشته و از جا بلند شدم و راه خروج از آشپزخانه را در پیش گرفتم…
-دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود. گفته و با برداشتن کوله ام به سمت اتاقم به راه افتادم…
بعد از عوض کردن لباس هایم خودم را روی تخت رها کرده و به ثانیه نکشید که پلک های خسته ام روی هم افت.اده و خواب چشمانم را ربود…
-آجی… آجی… مامان میگه پاشو شب خوابت نمیبره. یک چشمم را باز کرده و. خیره ی الینایی شدم که با شیطنت روی تختم بالا و پایین می پرید. خواهر کوچولویی که….
✾اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید✾