دانلود رمان ضماد به قلم پرستو اسحقی با لینک مستقیم
رمان ضماد داستانی پیچیده از عشق، انتقام، و معماهای انسانی است. در این داستان، شخصیتهای اصلی ما درگیر یک سری اتفاقات غیرمنتظره و هیجانی میشوند. نبات ملک زاده دختر 20 سالهای است که در یک روستای قدیمی بزرگ شده و در میان معدود افرادی است که برای تحصیل به شهر رفته است. در مقابل، خاقان فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی، مردی جذاب اما تلخ و مغرور است. پس از مرگ برادرش و همسر برادرش، او مجرم را به زندان میاندازد و فرزند پنج ماهه برادرش را به سرپرستی میگیرد.
در این داستان، نبات مجبور میشود برای نجات جان تکبرادرش به خونبس تن دهد، و این تصمیم تغییرات بزرگی در زندگی او و اطرافیانش به وجود میآورد. هیجان، احساسات پیچیده و اتفاقات غیرمنتظره، داستانی جذاب و پر از فراز و نشیب را رقم میزند.
ضماد داستان نبات ملک زاده، دختری مهربان است که در یک روستای قدیمی زندگی میکند. او تنها فردی است که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. در این میان، خاقان مردی مغرور و جذاب که فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی است، پس از مرگ برادرش، فرزند پنج ماهه او را به سرپرستی میگیرد.
اما در یک حادثه، نبات مجبور میشود تا برای نجات جان تک برادرش، تصمیمی سخت بگیرد و به خونبس تن دهد. این تصمیم، مسیر زندگی او را به کلی تغییر میدهد و مشکلات و چالشهایی پیش روی او میگذارد که داستان را به سمت هیجان و احساسات پیچیدهای میبرد.
با پخش شدن نوای اذان صبحگاهی، پلکهایش را تکانی داد. کش و قوسی بر تنش داد و چرخید.
گیتی در خود جمع شده بود و بر تن او چسبیده بود. پتو را روی تنش بالا کشید و از جای برخواست. پتوی عطیه را هم تا روی شکمش بالا کشید و از اتاق خارج شد.
وارد سرویس شد و بعد از گرفتن وضو بیرون آمد. روشنایی از اتاق میرزا بر هال می تابید. مطمئن بود که برای نماز بیدار شده است.قدم از قدم برنداشته بود که عباس با چهرهای خوابآلود جلوی راهش نمایان شد. ترسیده هینی کشید و دست روی دهانش گذاشت.
و عباس با صدای نبات چشمانش کامل باز شد و با دیدن موهای باز و طلایی نبات که در اطرافش پخش شده بود، شوکه شد.
سریع چشم از زیباییهای دخترک گرفت و زیر لب استغفار زمزمه کرد.
نبات به خودش آمد و دستپاچه به سوی اتاق قدم برداشت. درب را بست و به آن تکیه داد. دست روی قفسه سینهاش گذاشت و نفس عمیق کشید.عباس با حالی خراب وارد سرویس شد. مشتش را پر از آب کرد و بر صورتش میپاشید. تنش با دیدن بازوهای سفید و موهای دلبرانه نبات داغ کرده بود.
وضو گرفت و با حالی بد به اتاق خودش برگشت. سجادهاش را پهن کرد و نمازش را ادا کرد.
تسبیح شاه مقصودش را میان انگشتانش پیچید و دست به سوی آسمان برد. اشک از چشمانش سرازیر شد و به هقهق افتاد.
– خدایا، به تو پناه میبرم از دست شیطان… خودت دیدی که اتفاقی بود، من رو ببخش که ناخواسته مرتکب گناه شدم…
برای دسترسی راحتتر به رمانهای جذاب و دانلود نسخههای جدید، پیشنهاد میکنیم اپلیکیشن نودهشتیا را نصب کنید و از دنیای بیپایان رمانها لذت ببرید!
اگه نویسنده از انتشار رمان توی شایسته ناراضیه درخواست حذف بده
اگر نویسنده محترم از انتشار رمان خود در سایت شایسته ناراضی است، لطفاً از طریق ارتباط با ما درخواست حذف اثر را ارسال نمایید.
ضماد داستان نبات ملک زاده، دختری مهربان است که در یک روستای قدیمی زندگی میکند. او تنها فردی است که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. در این میان، خاقان مردی مغرور و جذاب که فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی است، پس از مرگ برادرش، فرزند پنج ماهه او را به سرپرستی میگیرد.
اما در یک حادثه، نبات مجبور میشود تا برای نجات جان تک برادرش، تصمیمی سخت بگیرد و به خونبس تن دهد. این تصمیم، مسیر زندگی او را به کلی تغییر میدهد و مشکلات و چالشهایی پیش روی او میگذارد که داستان را به سمت هیجان و احساسات پیچیدهای میبرد.