دانلود رمان مرد قانون… اون قدرتمند بود، بزرگ و رییس من بود، یک ترکیب کشنده! وقتی توی رزومه شغلیم دروغ نوشتم نمیدونستم خیلی قضیه مهمی باشه. قرار بود برای یک زن کار کنم، البته فقط فکر میکردم یه خانمه… اما جولیان مسترز قطعا یه مرد کامل بود… از اون نوع مردهایی که توی خواب میبینی. بچههاش شیطون بودن و من از پنجره جاسوسیش رو کردم و وقتی داشت کاری زشت و درعین حال دلفریب انجام می داد مچش رو گرفتم…
“برییل” منتظر ویلو بودم و در حالی که کلید رو تو دستم داشتم، جلوی در ایستادم تا بتونم جفتشون رو به مدرسه ببرم. ساموئل آماده و با کوله پشتیش روی شونه هاش، منتظر بود.
به پله ها نگاه کردم. من می خواستم فریاد بزنم عجله کن، اما نمی خواستم ناراحتش کنم.
به نظر می رسید مضطربه و به دلیلی، فکر نمیکنم فقط به خاطر من باشه. سرانجام دیدمش که شروع به پایین اومدن از پله ها کرد.
موهای تیره ش به دو بخش بافته شده بود. چهره ش مغرور بود و لباس فرم خاکستری پوشیده بود.
دامنش با چین های بزرگ تا زیر زانوهاش می رسید و پاهاش رو با جوراب شلواری خاکستری ضخیمی پوشونده بود و کفش های مشکی مدرسه پوشیده بود.
خوشگل بود، با اینکه اخمو و بداخلاق به نظر می رسید. لبخندی زدم: ” خوشگل شدی”. با انزجار چشم هاش رو چرخوند.
من لبخند زدم. ” بیا بریم. امیدوارم بتونم با این وَن رانندگی کنم“. ” ون؟“ ویلو با اخم گفت. “ما با ون نمیریم.” لحظه ای بهش خیره شدم. ” چرا که نه؟“
” چون که تو اون ماشین غراضه من رو ببینن، شرم آوره “. ” اوه، لطفاً “!
ناگهان گفتم: ” ای نقدر از خودراضی نباش.“ چشم هاش با من رو به رو شد و من از داخل خودم رو لگد کردم. من واقعاً ا ین رو با صدای بلند گفتم؟
” از خودراضی؟“ تکرار کرد، انگار که از توهین من شوکه شده. ”منظور من اینه که، من نمی خوام SUV فانتزی پدرت رو خراب کنم. پس وقت ی با من هستی، ما با ون میریم”.
” خب، من با تو جایی نمیام مگه مُرده باشم.“ با تمسخر گفت. ”من نمی خوام با زن های احمق کودن دیده بشم. فقط گمشو و به سوراخی که ازش اومدی برگرد “.
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید