دانلود رمان معشوقه شیطان به قلم سما اسفندی با لینک مستقیم
دانلود رمان معشوقه شیطان… -شیطان اینه؟ با تعجب به منصور نگاهی انداختم.
– آره قربان، اینه.
– اما اینکه…
– آره، یه زنه؟ گول قیافه مظلومشو نخورید قربان، مارمولکیه که دومی نداره.
متعجب به دختر مقابلم نگاهی انداختم. چشمان کشیده، قد متوسط، اندام مزون.
– میبینی آقا، چشماش خدای شرارته. بهش میگن شیطان ساکت.
این دختر بیشتر به الهه زیبای رم باستان میخورد تا شیطان ساکت.
– چرا ساکت؟
– چون اون لاله، قربان.
بیاختیار قهقهای زدم. یک دختر بچه لال اینجوری تن و بدن این نره غولها رو لرزونده؟
– پاشو خودتو جمع کن مرد…
فکرش درگیر بود، نه تنها او بلکه تمام افراد فکرشان درگیر بود.
مجید درگیر صید جدیدش، داوود درگیر انتقام از آران، خوان درگیر جاسوس بینامی که انگار قسم خورده ریشهی شان را خشک کند.
مهرا درگیر نامهی چهارم و آران تمام حواسش گیر آن جمله بود.
مهرا در اینکه خوان جز قاچاق مواد، قاچاق انسان هم میکند شکی نداشت، اما چرا حس میکرد چیزی سر جایش نیست و یک جای کار میلنگد؟
از نظر او، اساساً یک جای کار میلنگید، اصلاً همه چیز بو دار بود.
ناشناس نامهنویس، عکسهایی که ماهها قبل از او گرفته شده، چه کسی از نبودن او و خوان سود میبرد؟
در پیچ و خم مغزش دنبال حل این افکار بود، اما تمام آنچه که میبافت در صدم ثانیه در هم میپیچید و تبدیل به گره کوری میشد.
تمام تلاشش برای خاموش کردن آن بخش بزرگ مغزش که هشدار میداد “دمی را بر روی ایستگاه مهرا توقف کن” به هیچ تبدیل شد و به فنا رفت.
حالا سر تیتر تمام اخبار ذهنش این بود: مهرا چیکار میکنه؟ چیکار دقیقا؟ مهرا کیه؟
سوالهایی که روی دخترک و کارش مانور میدادند، آخر او را مجبور به کاری کرد که در آینده جز پشیمانی چیزی برایش نداشت.
آران باید رازهای این عمارت کشف میکرد تا به آنچه که میخواست میرسید.
پس بیدرنگ پای لپتاپ رفت و شروع به کار کرد.
مدتها بود که فهمیده بود در عالم او جز خودش به کسی اعتماد نکند.
در آن سوی درها، جایی کنار راهپله، راهرویی بود که انتهایش اتاق کنترل بود.
جایی که با دوربین و شنود تمام خانه را کنترل میکردند. و کنترل مستقیم زیر نظر مهرا بود و جمشید…
عضویت در انجمن نودهشتیا (کلیک کنید)
دانلود رمان معشوقه شیطان... -شیطان اینه؟ با تعجب به منصور نگاهی انداختم. - آره قربان، اینه. - اما اینکه… - آره، یه زنه؟ گول قیافه مظلومشو نخورید قربان، مارمولکیه که دومی نداره.
متعجب به دختر مقابلم نگاهی انداختم. چشمان کشیده، قد متوسط، اندام مزون.
- میبینی آقا، چشماش خدای شرارته. بهش میگن شیطان ساکت.
این دختر بیشتر به الهه زیبای رم باستان میخورد تا شیطان ساکت.
- چرا ساکت؟ - چون اون لاله، قربان.
بیاختیار قهقهای زدم. یک دختر بچه لال اینجوری تن و بدن این نره غولها رو لرزونده؟
- پاشو خودتو جمع کن مرد…