دانلود رمان همخونه استاد به قلم ناشناس با لینک مستقیم
دانلود رمان همخونه استاد… داستانمون درباره یه پسر کاملا مذهبیه که اسمش امیر حافظ و یه دختر به اسم ترمه که بی بند و بار و دختره آزادی هست زندگی این دوتا شخصیت داستان مقابل هم قرار میگیره و امیرحافظ و ترمه به عقد صوری هم درمیان و همخونه ی همدیگه میشن که کلی داستان بینشون پیش میاد که …
متحیر بهش خیره شدم و پرسیدم: خانواده به شما اطلاع داده بودن؟ به سمت ساختمون برگشت و گفت: بیاید اتاقتون رو نشونتون بدم به سمتش رفتمو بازوشو گرفتم سریع عکس العمل نشون داد و بازوشو عقب کشید و زیر لب زمزمه کرد: استغفرالله…
بلند به این کاراش خندیدم چقدر مسخره بود این آدم به سمت در برگشتم و گفتم: من تو این خونه نمیمونم میرم خوابگاه بگیرم. چند قدم بلند برداشت و خودش و بهم رسوند و سد راهم شد: ب
اید اول به خانوادت خبر بدم بهشون بگم شما میخوای بری خوابگاه بعد میتونین هر جایی که بخواین برین. کلافه پامو به زمین کوبیدمو داد زدم:
وای خدا تقاص کدوم گناه رو دارم پس میدم اخه؟
خوب میدونستم اسم خوابگاه بیاد مامانم راضی میشه من دانشگاه نرم و برگردم خونه، وا رفته به سمت در رفتم که دوباره سعی کرد سد راهم بشه…
از کنارش گذشتم و گفتم:
چمدونم پشت دره جناب میرم اونو بیارم. ببخشیدی گفت و کنار رفت چمدون به دست به زندان جدیدم وارد شدم و با اخم از کنار اخونده گذشتم.
پشت سرم داشت میومد و من با خودم فکر میکردم پدر و مادرم چطور راضی شدن من توی این خونه که این مردک هم توش زندگی میکنه بمونم؟
-میشه توضیح بدی اینجا چخبره؟ عمهی مادرم کجاست؟ کلافه نفسشو بیرون داد …
🌺اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید🌺