حنا دختری نابیناست که با پدر و نامادریاش زندگی میکند. زندگیاش تا پیش از مرگ پدر، نسبتا آرام است، اما با مرگ پدر همهچیز تغییر میکند. نامادری بیرحمش او را به مردی غریبه میفروشد و حنا دو هفته در اسارت، تحقیر و شکنجه میگذراند. سپس زخمی، بیپناه و درمانده در خیابان رها میشود.
خانوادهای به نام "رستگار" حنا را پیدا کرده و سرپرستیاش را میپذیرند. رفتهرفته دخترک نابینا رنگ آرامش را میبیند؛ اما ناگهان با واقعیتی دردناک روبرو میشود: او باردار است…
نیلا دختری با گذشتهای تلخ است. زمانی عاشق دانیار مشرقی بوده اما دست تقدیر و اشتباهاتش، او را وارد رابطهای مخرب با پسری به نام سپهر کرده است؛ رابطهای پر از کنترل، تهدید، وابستگی و ترس.
حال پس از سالها، سرنوشت او را دوباره سر راه دانیار قرار میدهد، اما سپهر حاضر نیست بگذارد نیلا از او جدا شود. تهدید، فشار روانی و در نهایت اتفاقی شوم، مسیر زندگی نیلا را تغییر میدهد...
عشق، تردید، خشم، دلهره و نجات، دستبهدست میدهند تا داستانی نفسگیر خلق شود.
رمان چراغ قوه (سرگذشت آنا) داستان زندگی دختری به نام آنا را روایت میکند که در دوران انقلاب تبریز و در خانوادهای قدرتمند و جنگجو به دنیا آمده است. آنا دختر آقاخان یکی از مالکان بزرگ تبریز است. در این رمان، شاهد زندگی او در روزگار پر آشوب تبریز خواهیم بود که از یک سو پر از زیباییها و شور زندگی است و از سوی دیگر، سرشار از چالشها و فراز و فرودهای پیچیده.
داستان آنا بهویژه در بخشهایی از زندگی او که درگیر بحرانهای اجتماعی و عاطفی میشود، پر از احساسات و دغدغههای درونی است که زندگی او را تحت تاثیر قرار میدهد.
رمان ناسور عشق، غزل، دختر یک مرد بازاری و سنتی، و دانیال، پسری که پدرش درباری بوده و بعد از انقلاب از کشور فرار میکند، عاشق هم میشوند. سالها میگذرد و تیارا، دختر دانیال، بیخبر از گذشته، دلباختهی یوسف، پسر غزل که از او دوری میکند، میشود. تا اینکه تیارا، دختر دانیال، با دلی پر از اشتیاق و عشق، به یوسف، پسر غزل نزدیک میشود. او هر روز در بازار، چشمانش را به دنبال یوسف میگرداند. اما یوسف، پسر غزل، همچنان در دوری میماند. او به دلیل گذشتهی تاریک خود، نمیتواند به عشق تیارا پاسخ دهد.
مشخصات رمان:
اسم رمان سودا و رادمان
اسم نویسنده: ملیسا حبیبی
ژانر رمان: انتقامی، طنز، عاشقانه
فرمت رمان: PDF
مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون و...
رمان سودا و رادمان داستان سودا، دختری که در دانشگاه عاشق رادمان میشود، اما وقتی با خواهرش آشنا میشود، عشق آنها نیز شکل میگیرد. رادمان در نهایت با خواهر سودا ازدواج میکند. سودا برای فراموش کردن رادمان به خارج از کشور میرود تا ادامه تحصیل دهد. پس از چهار سال، بازگشته و متوجه میشود که هنوز به رادمان بیحس نیست. برای همین، تصمیم میگیرد با اولین خواستگارش ازدواج کند…