دانلود رمان خواستگار پرماجرای باغ انار...من بارانم، دختری شیطون که کل فامیل و دوستام از دست شیطنتام دیگه عاصی شده بودن. ماجرای اصلی زندگی من از اون روز شروع شد که برای خواهرم خواستگار اومد تو خونه باغ انارمون. قرار شد به خاطر پسر خالهام که عاشق خواهرم بود، خواستگار رو فراری بدم. هر بلایی که فکر کنید تو باغ انار سرش آوردم، غافل از اینکه داماد رو اشتباهی گرفتم!
مدتی بعد دانشگاه قبول شدم و با خودم عهد کردم که سربهراه بشم. اما دقیقاً تو روزهای اول دانشگاه بود که اون پسر رو تو کلاسمون دیدم و…
دانلود رمان هذیون... آرنجم را به زمین تکیه دادم و با سختی نیمخیز شدم تا بتوانم بنشینم. یقه لباسم را در مشتم فشردم و در حالی که نفسنفس میزدم، سرم را به دیوار تکیه دادم.
ساق دستم تیر میکشید، رد ناخنها روی پوست قرمز و خطخطیاش جا مانده بود. با هر حرکتی که به دستم میدادم، دردی شدید در مچم میپیچید و ریتم نفسهایم را ناخودآگاه تندتر میکرد. اما تمام این دردها در برابر زخمی که در قلبم بود، هیچ به حساب میآمد.
بوی غذای سوخته فضای خانه را پر کرده بود و تلفن بیوقفه زنگ میخورد. اما ذهنم چنان خالی بود که حتی نمیتوانستم دست و پایم را راهنمایی کنم چه کاری باید انجام دهند...
دانلود رمان دیوار آهنی. ریما، دختری که به خاطر اتفاقی بیارزش و پوچ از خانوادهاش طرد شده، اتفاقی که در آن بیگناهترین فرد، خودش است.
او حالا پرستار کودکی کوچک میشود، اما... پدر آن کودک چه کسی است؟! پدری که عشق قدیمی و فراموشنشدنی ریماست!
دانلود رمان هایکا... - گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره! نکن، دختره رو عقدش نکن... حالا خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه!
حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده بود، از جایش بلند شد و روبهروی پسرش ایستاد.
- خودم کم درد دارم که با این حرفها مرهم میذاری روش؟ دستش را روی قفسه سینهاش گذاشت و کمی به عقب رفت.
- قلبم مچاله شده از پرپر شدن ناصرم... چه میدونستم شب عقدش، دسته گلم رو از دست میدم؟
خانم بزرگ با چشمان اشکی به حاجی نگاه کرد و دوبار روی پایش کوبید.
- بمیرم برای ناصرم... حالا جواب دختره و خانوادش رو چی بدیم حاجی؟ سیاهبخت شد دختر مردم...
دانلود رمان گرگم به هوا... همه چیز از یک سفر تفریحی شروع شد؛ سفری که قرار بود یادگاری از لحظات خوش و به یاد ماندنی باشد، اما به فاجعهای تبدیل شد که همه را به وحشت انداخت. غزل شکیبا، وکیل پایه یک دادگستری، به همراه چند نفر دیگر به جزیره کیش سفر کرده بود. اما وقتی قایقشان در میانه دریا خراب شد، همه چیز به هم ریخت.
۱۲ روز دوری از دنیای بیرون، ۱۲ روز بیخبری از همه چیز، ۱۲ روز تنها با یک مرد قایقران در جزیرهای کوچک و پرت، دور از هرگونه ارتباط با دنیای بزرگ و پرهیاهو. در این مدت، غزل و قایقران مجبور شدند برای بقا با هم کنار بیایند و در دل دریا، روزهای پر تنش و مشقتبار را بگذرانند.
این سفر که قرار بود خاطرهای خوش باشد، به یک آزمون طاقتفرسا تبدیل شد. غزل در میان دریا و در یک وضعیت بحرانی با چالشهای روانی و جسمی روبهرو شد که هیچکدام از آنها قابل پیشبینی نبود.